خیلی سریع یادگرفتم که برای موفقیت باید اطرافیانم را خوب بشناسم ، از نیروی خدمات گرفته تا متصدی آسانسور ، راننده ، مسول رستوران ، ارباب رجوع ، همکاران و مدیرکل .مهم تر از همه این بود که ارباب رجوع را خوب بشناسی و مدافع منافع او باشی.

درواقع اصول و قوانین کار در وجود من شکل گرفتند، رشد کردند ، بالغ شدند و به مرحله تجربه رسیدند.کارم را رها کردم و یک دفتر مشاوره برای خودم تاسیس کردم . قوانین کار را به مدیران آموزش می دادم و نگاه آنها را به دنیای تازه ای از کار آشنا می کردم و با ادب و احترام به آنها اقتدار و اعتماد به نفس می بخشیدم تا فاتح سرنوشت خود باشند.

احتمالا سوالات زیادی برایتان پیش آمده است:

میزان اثرگذاری این قوانین در افراد چگونه است آیا جنبه عوام فریبی ندارد؟

نه هرگز. تو می توانی کسی را مجبور به انجام کاری کنی اما این تو هستی که تغییر می کنی و به دنبال آن زمینه های پیشرفت خود را فراهم می کنی .

آیا قرار است من کس دیگری بشوم؟

نه هرگز. شاید لازم باشد تا حدی در رفتارت تجدید نظر کنی اما قرار نیست شخصیت یا ارزشهایت را عوض کنی. تو قراره خودت باشی اما کمی خوش ظاهرتر، خوش برخوردتر، سریعتر و البته موفق تر.