شاید فکر کنید قانون های آخر این کتاب با اصول اخلاقی منافات دارد در حالی که اینطور نیست ، همه کارها باید با معنی، صادقانه و بی غل و غش باشد. کسی را تحسین نکنید مگر اینکه واقعا به او ایمان داشته باشید. زمانی که به ظاهر از کسی تعریف می کنید در حالی که نیت واقعی تان چیز دیگری است، در واقع با تعریف و تعارف های ساختگی او را گرفتار می کنید و در مخمصه می اندازید. در ضمن در خلوت خود از خودتان نیز هراسناک می شوید آنجا که با یک موجود چند شخصیتی یعنی خودتان رو به رو می شوید.
شاید فکر کنید این روش یک جور سیاست است و کار هوشمندانه ای به نظر می آید. اصلا اینطور نیست. همیشه در اطراف شما افراد تیزبینی هستند که شما را به عنوان یک آدم ریاکار، توخالی و کینه جو شناسایی کنند. قانون چهارم را یادتان می آید که می گفت در صورتی که حرف خوبی برای گفتن ندارید بهتر است سکوت اختیار کنید.
شاید فکر کنید با حرف های ناخوشایند و زننده می توانید جلب توجه کنید. اما شما مجاز به چنین کاری نیستید. یک بازیگر خوب قوانین نباید چنین حرف هایی بزند.
زمانی که در تعریف از همکارتان «بیل» می گویید:
- من «بیل» را خوب می شناسم و می دونم که چقدر عجیب و غریبه!
- او یک آدم متفکر و خلاقه که مستقل از بقیه عمل می کند ، در واقع خارج از سیستم اداری کار می کند.
در واقع شما با این تعریف های ظاهری بیل را در حد یک دیوانه، یک گرگ تنها و یک موجود غیرعادی پایین می آورید.
-«بیل» یک کارمند قاطع و مصمم است که به جزییات کار اهمیت می دهد. اخلاقش
را می دونم دوست داره از همه چی سر در بیاره. در اجرای پروژه ها فقط سهم
خودشو نمی بینه بلکه به دیگران هم توجه داره و من از این نظر بیل را تحسین
می کنم.
در واقع به ظاهر از بیل تعریف می کنید اما می خواهید بگویید که او فقط به فکر منافع خودشه.
«بیل» بچه خیلی خوبیه! خوب می دونه که
موهاشو چه جوری کوتاه کنه که جالب به نظر بیاد. او نقش هنر پیشه های فیلم
های کمدی رو خوب بازی می کنه ، اصلا استعداد عجیبی داره و روحیه یک جوون
هیجده ساله رو داره. در واقع با حرف هایتان، بیل را در حد یک دلقک، یک بچه
بی تجربه و آدم کم عقل پایین آورده اید.
- من اخلاق «بیل» را می دونم اصلا نمی تونیم تو اداره نگهش داریم از بس که
پر جنب و جوش و پر تحرکه، فکر نمی کنم قفس کوچک ما برای آدمی با این همه
انرژی و روحیه کافی باشد. واقعا به بیل حسادت می کنم. من اینجا می نشینم و
کارهای اداری و دفتری را انجام می دهم در حالی که بیل بیرون از اداره با
ارباب رجوع صحبت می کنه و ارتباط خوبی با اونا برقرار می کنه. در واقع می
گویید بیل هیچ وقت در اداره حضور ندارد و در انجام کارهای دفتری ناتوان
است.
هوشیار باشید که با این رفتار در دام خود
گرفتار نشوید زیرا مدیران شما با شم مدیریتی خود نیت شما را می فهمند و اگر
به طور مثال «بیل» یکی از کارمندان جدی و فعال اداره باشد، برایش ارزش و
احترام بیشتری قایل می شوند و نظرشان نسبت به شما نیز تغییر می کند.
کلام آخر:
با حذف تعریف ها و تعارف های اضافی می توان به احساسات واقعی و پاک انسآنها دست یافت.