شاید فکر کنید قانون های آخر این کتاب با اصول اخلاقی منافات دارد در حالی که اینطور نیست ، همه کارها باید با معنی، صادقانه و بی غل و غش باشد. کسی را تحسین نکنید مگر اینکه واقعا به او ایمان داشته باشید. زمانی که به ظاهر از کسی تعریف می کنید در حالی که نیت واقعی تان چیز دیگری است، در واقع با تعریف و تعارف های ساختگی او را گرفتار می کنید و در مخمصه می اندازید. در ضمن در خلوت خود از خودتان نیز هراسناک می شوید آنجا که با یک موجود چند شخصیتی یعنی خودتان رو به رو می شوید.
شاید فکر کنید این روش یک جور سیاست است و کار هوشمندانه ای به نظر می آید. اصلا اینطور نیست. همیشه در اطراف شما افراد تیزبینی هستند که شما را به عنوان یک آدم ریاکار، توخالی و کینه جو شناسایی کنند. قانون چهارم را یادتان می آید که می گفت در صورتی که حرف خوبی برای گفتن ندارید بهتر است سکوت اختیار کنید.
شاید فکر کنید با حرف های ناخوشایند و زننده می توانید جلب توجه کنید. اما شما مجاز به چنین کاری نیستید. یک بازیگر خوب قوانین نباید چنین حرف هایی بزند.
زمانی که در تعریف از همکارتان «بیل» می گویید:
- من «بیل» را خوب می شناسم و می دونم که چقدر عجیب و غریبه!