دهه های چندی است که جامعه شناسان و روانشناسان اجتماعی بیشتر از گذشته به افکار عمومی اهمیت می دهند و با دستیابی به افکار عمومی و بررسی آن از ابعاد گوناگون، برنامه ریزی می کنند و یا به حوادثی که در آینده اتفاق می افتد آگاهی می یابند. امروزه مشخص شده است که افکار عمومی، بسیاری از رفتارها و مناسبت ها را شکل می دهد و بررسی محتوای افکار عمومی که ریشه در دین، مذهب، سنت، عادت ها، رسوم، حقوق و اخلاقیات دارد، کاری بسیار ضروری است. در نوشته زیر، دکتر اسدی ابتدا نگاهی کلی به مفاهیم اساسی افکار عمومی کرده و شناختی دقیق از افکار عمومی به دست داده و نشان می­ دهد که چگونه افکار عمومی در یک بافت گروهی شکل می ­گیرد. نویسنده به دورنمایه نگرش و عقاید بازگو می ­نماید. وی سپس به بررسی روش پژوهش در افکار عمومی در جامعه پرداخته و آن­گاه درباره­ ی تئوری­های موجود در این زمینه نظر می ­دهد.

افکار عمومی پدیده نوینی است که تمدن غرب همواره درگیر آن بوده و از زمان پیدایش حکومت به شکل­های مختلف مطرح بوده است. «ماکیاول» در کتاب «پرنس» به این مسأله اشاره می ­کند:
 

«از آن­جا که خلق، نیرومندترین عنصر تشکیل­ دهنده ­ی جامعه است، حکومت­ها همواره باید توجه خاصی به آن داشته باشند».
 

به عقیده­ ی «هابس» دنیا در سلطه­ ی افکار عمومی است. «ویلیام تمپل» معتقد است که تئوری افکار عمومی را باید تئوری قدرت بنا نهاد. «روسو» در «قرارداد اجتماعی» از اراده ­ی عمومی سخن می­ راند و به اعتقاد وی این رهنمود تمام حکومت­ها و قدرت­هاست.
 

انقلاب فرانسه و انقلاب امریکا را در واقع می­ توان کوششی برای تحقق این مفاهیم دانست. پس از انقلاب فرانسه و امریکا، این دو مفهوم تجریدی به شکل قانون درآمد و در قوانین اساسی این کشورها متبلور شد. بدین گونه افکار عمومی به همراه دگرگونی بنیادی نظام قدرت و ساخت اقتصادی کشورهای غربی تطور پیدا کرد و به صورت یکی از عوامل سرنوشت ­ساز درآمد.
 

امروزه به خوبی می ­توان دید که چگونه در غرب شکل­های مختلف افکار عمومی، سرنوشت انتخابات و آینده ­ی احزاب و گروه­های قدرت را تعیین می ­کند. افکار عمومی هیچ­گاه بدین­ سان در تشکیل قدرت سیاسی سهیم نبوده است و تنها به گونه ­ای غیرفعال موجودیت داشته است.
 

عوامل بسیاری در این دگرگونی دخیل بوده ­اند که عبارتند از: زوال فئودالیسم، پدیدار شدن شهرها، تجمع، دگرگونی شیوه­ های ارتباطات، رواج صنعت چاپ، پیدایش مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی، این عوامل به همراهی گسترش سواد و رواج فردگرایی، آگاهی­های تازه­ ای به مردم بخشید و به تدریج شالوده افکار عمومی را پی­ریزی کرد. بدین ترتیب، مردمی که تا آن زمان از مرکز قدرت دور بودند، کم­کم به آن نزدیک شدند و رابطه ­ی زنده ­تر و فعال­تری در برابر مراکز قدرت پیدا کردند. مشارکتی که به این ترتیب در برابر قدرت پدیدار شد. به صورت افکار عمومی تجلی یافت.
 

به طور خلاصه می­ توان گفت که افکار عمومی با سه پدیده ­ی اجتماعی پیوندی ناگستنی دارد: دموکراسی، فردگرایی[1] و ارتباطات. در مورد دموکراسی این امر سابقه ­ای بسیار طولانی دارد که از یونان باستان آغاز شده و به صورت یک سنت اجتماعی استمرار خود را در غرب حفظ کرده است. فردگرایی یکی از نتایج سواد و گسترش چاپ بود که به تفکر مستقل و عقیده ­ی شخصی منجر می­ شد و ارتباطات که خود ناشی از انقلاب صنعتی بود، به گروه­های پراکنده­ ی جامعه­ ی فئودالیته امکان داد که در هم آمبزد و بافت لازم را برای افکار عمومی فراهم سازد.
 

اینک بعد از شناخت عوامل اصلی ایجادکننده ­ی افکار عمومی لازم است افکار عمومی را بشناسیم. تاکنون تعریف­های بسیاری از افکار عمومی شده است که هیچ یک به معنای واقعی حق مطلب را ادا نکرده است.
 

«ال­نیک» افکار عمومی را ابراز عقیده در یک مسأله مورد اختلاف می ­داند. بدین معنی که هرگاه گروه مشخصی درباره ­ی مسأله مشخصی وارد تبادلات بسیار پیچیده­ی فکری شود، از حاصل این تبادلات پدیده­ای به نام افکار عمومی شکل گیرد. به عقیده ­ی «دوب» افکار عمومی، نگرش­های افراد یک گروه است که بر یک محور یا مسأله مرکزی دور می ­زند.
 

بدین ترتیب لازمه­ ی افکار عمومی، وجود گروه،ارتباط گروهی و عمل متقابل[2] گروهی است. افکار عمومی بیرونی آن چیزی است که بیان می­ شود، در حالی که افکار عمومی درونی غالباً بیان نمی­ شود، یا متعلق به گروه بسیار خاصی است. افکار عمومی درونی در واقع جنبه­ی عمومی محض ندارد و تنها در قلمرو گروه یاد شده قابل بیان است.
 

به همان گونه افکار عمومی ممکن است به صورت «آشکارا» و «پنهان» باشد. زمانی که اکثریت یک جامعه به فکری گرایش پیدا کنند، به نحوی که آن عقیده بر دیگر جریانات فکری مسلط شود، افکار عمومی جنبه­ ی آشکار خواهد یافت. افکار عمومی پنهان، زمانی است که افکار حالت نهفته و غیرفعال دارد.
 

افکار عمومی پدیده ­ای سیال و متغیر است و چه بسا که عقاید اقلیتی در صورت تغییر شرایط بر عقاید جاری و غالب جامعه تسلط پیدا کند. تغییرپذیری و سیلان افکار عمومی ناشی از کشاکشی میان دو قطب تشکیل­ دهنده ­ی آن است. از یک سو «نگرش­ها»[3] و از سوی دیگر محیط و واقعیات متحول خارجی، در جریان درگیری مداوم­شان حرکات فکری نوینی را سبب می­ شود. افکار عمومی در بستر این روند دایمی شکل می ­گیرد و تغییر می­ یابد.
 

به اعتبار این دگرگونی، می­ توان افکار عمومی را به دو دسته­ ی «آنی» و «پایدار» تقسیم کرد. دسته­ ی اول بر اثر یک حادثه غیر مترقبه پدید می­ آید و پس از محور آن حادثه ناپدید می­ شود. دسته­ ی دوم که پایدار نامیده می­ شود، آن دسته از افکار عمومی است که در طول زمانی طولانی مورد قبول گروه یا جمعی بوده است. نمونه ­های بسیار بارز انعطاف ­ناپذیری و مقاومت را می­ توان در آن دسته از افکار عمومی که به ارزش­های بنیادین جامعه مربوط می­ شود، مشاهده کرد.
 

مطالعاتی که در چهار دهه ­ی گذشته درباره ­ی افکار عمومی انجام شده است، نشان­ دهنده ­ی این است که افکار عمومی با افکار قالبی استوار می ­باشد. «والترلیپمن» ضمن پژوهش­های ارزنده­ ی خود به بررسی دقیق افکار قالبی و رابطه­ ی آن با افکار عمومی پرداخته است. از پژوهش­های وی چنین استنباط می­ شود افکار قالبی وجود دارد که شالوده­ ی افکار عمومی را در مورد آن مسأله تشکیل می ­دهد.
 

مطالعه­ ی افکار عمومی بدون شناخت آن امکان پذیر نیست. باید توجه داشت که افکار عمومی به هیچ وجه حاصل جمع افکار فردی نیست، بلکه پدیده­ ی نوینی است که از عمل متقابل و ترکیب بسیار پیچیده ­ی تمام عقاید فردی حاصل می­ شود.
 

در تشکیل افکار عمومی که یکی از مباحث بسیار اساسی شناخت افکار عمومی است، نقش «موقعیت»[4] بسیار حائز اهمیت است. با توجه به این که انسان موجودی منفرد نیست و با سایر افراد ارتباط ارگانیکی دارد، فکر انسانی نیز بدون ارتباط متقابل با سایر افکار، واژه­ ی مبهم و بی­ معنایی است. به عبارت دیگر، افکار عمومی در یک بافت گروهی شکل می ­گیرد، نه در خلاء.
 

گفتیم که «نگرش­ها» یکی از شالوده­ های افکار عمومی است. این واژه به معنی نوعی واکنش یا آمادگی برای عمل است. در ادبیات این رشته، اعتقاد بر این است که بیان لفظی نگرش­ها همان عقیده است.
 

به بیان دقیق ­تر، نگرش­ها لایه ­ی زیرین عقیده است. به این ترتیب نگرش­ها، سازنده و تعیین­ کننده و بسیار مستحکم­تر از سطح بیرونی آن است. برپایه­ ی این لایه­ی بسیار منسجم و ارگانیک که مرکب ازنگرش­هاست عقاید به وجود می ­آیند و شکل می ­گیرند.
 

بررسی افکار عمومی در سالیان اخیر نشان ­دهنده­ ی آن است که عقاید از بافت بسیار منسجمی که از نگرش­ها تشکیل شده است، پدیدار می­ شوند. بدین معنی که اولاً عقیده ­ای که شخص راجع به فردی دارد با عقیده ­ای که درباره­ ی شخص دیگری دارد، دارای نوعی همبستگی و ارتباط است (هیچ عقیده ­ای تصادفی مطرح نمی­ شود). ثانیاً عقاید غالباً حالت دو قطبی دارند: انسان معمولاً نسبت به آن­چه که در اطرافش می ­گذرد، موافق و یا مخالف است.
 

از این حالت به عنوان یکی از ویژگی­های کلی عقیده یاد می­ شود. البته حالات تردید، بی ­تفاوتی و یا بینابین نیز وجود دارد، ولی به ندرت یافت می­ شود و غالباً دیده شده است که در جریان واقعه ­ای خاص، حالت بی ­تفاوتی به یکی از دو قطب گرایش پیدا می­ کند. به عنوان مثال، همواره در انتخابات، گروهی موافق، عده ­ای مخالف و بقیه بی­ تفاوتند، اما با نزدیک شدن انتخابات رفته رفته گروه بی­ تفاوت نیز جهت و گرایش خاصی می­ یابد.
 

فرد در دنیایی از ارزش­ها و عواطف دست و پا می ­زند، این قطبی شدن، همان چیزی است که «اسمیت»، «برونر» و «وایت» با مفهوم جهت ­گیری[5] بیان می­ کنند.
 

ویژگی دیگر افکار عمومی این است که با وجود دارا بودن حالت جمعی، مبهم و انتزاعی است و تنها از طریق فرد عینیت می­ یابد. از این رو، برای شناخت افکار عمومی باید از کانال­های فردی وارد شد. به عبارت دیگر، بهترین راه پی­ بردن به افکار عمومی ملت­ها و گروه­ها، گفت و گو با یکایک افراد و گروه­ها است.
 

امروزه بسیاری از متفکران، افکار عمومی را غیرقابل تعریف و فقط تا اندازه ­ای قابل سنجش می­ دانند. مانند کاری که «بینه» در زمینه­ ی هوش و «لیکرت» در زمینه نگرش کرد. در مورد افکار عمومی نیز کوشش شده تا از طریق اندازه ­گیری عقاید، نوعی تعریف عملی[6] به دست آید.
 

افکار عمومی امری است عینی که یا وجود دارد یا ندارد. به این ترتیب نحوه ­ی توزیع عقاید به دست آمده، نشان­ دهنده ­ی وجود یا عدم افکار عمومی درباره ­ی مسأله ­ای خاص است. فرضاً برای پی بردن به این که آیا این افکار موافق و یا مخالف بمب نوترونی است؛ لازم است که این مسأله به نظرخواهی عمومی گذاشته شود و سپس پاسخ­ها به دقت بررسی شود.
 

گاه آشفتگی و پراکندگی پاسخ­ها به قدری زیاد است که دلالت بر فرم و شکل معینی ندارد، هرگاه عقاید در مجموع، شکل معینی داشته باشد، واضح است که افکار عمومی در باب مسأله مورد پرسش در حال شکل ­گیری است. این روش در حال حاضر یکی از روش­های علمی و شناخته شده ی پژوهش در افکار عمومی است.
 

افکار عمومی هرگز یک دست نیست. در کنار جریان­های مسلط، جریان­های فکری هم وجود دارد. افکار عمومی مسلط، افکار گروهی را از بین نمی­ برد و اینجاست که باید گفت این دو، یعنی افکار عمومی و افکار گروهی در کنار هم زیست می ­کنند و این چیزی است که باعث می­ شود تبلیغات به یک نحو اثر نکند. به عبارت دیگر، باید به این مسأله توجه داشت که هر نوع تبلیغاتی نمی ­تواند اثربخش باشد.
 

مکانیسم تبلیغات و ارتباط جمعی، بدان سادگی نیست که تصور می­ شود. «لازارسفلد» نشان داد که افراد درچارچوب گروه با پیام­های ارتباط جمعی مواجه می­ شوند و برای تفسیر و استنباط پیام، غالباً از گروه خود به عنوان مرجع استفاده می ­کنند.
 

در این امور رهبران گروه غالباً نقش مهمی دارند، زیرا آن­ها هستند که پیام­ها را تفسیر می­ کنند، بدان اعتبار می­ دهند و یا آن را بی ­اعتبار می­ کنند. «لازارسفلند» نشان داد که غالباً پیام مسیری دو مرحله­ای از فرستنده تا گیرنده را طی می کند، یعنی از منبع پیام مثلاً (رادیو) به رهبران گروه و از رهبران گروه به افراد گروه. به طور کلی عمل متقابل بسیار پیچیده ­ای بین ارتباط جمعی و شبکه­ ی ارتباط افراد در گروه وجود دارد.
 

گفتیم که با وجود جنبه­ های جمعی و برون ­فردی افکار عمومی، تنها از طریق کانال­های فردی می ­توان به شناخت آن دست یافت. تکنیک­های مختلف سنجش افکار و پژوهش در افکار عمومی که در سه دهه ­ی گذشته شکل گرفته و به کمال رسیده است، راه­های مختلف دست­یابی به این شناخت را در اختیار پژوهندگان قرار می­ دهد.
 

افکار عمومی در غرب بر مبنای چند تئوری اساسی بنا شده و تکامل یافته است. یکی از این تئوری­ها، «قانون اعداد بزرگ» است که توعی جبریت جمعی را در رفتار اجتماعی سبب می­ شود.
 

«دورکیم» در مطالعه خودکشی به این نتیجه رسید که تعداد معینی از افراد در عرض سال خودکشی می ­کنند و این را ناشی از حاکمیت قانونی اعداد بزرگ دانست، تئوری اعداد بزرگ در غرب با این اعتراض مواجه شد که اگر رفتار انسانی محکوم به پذیرش جبری قانون بزرگی است که بر تمام رفتارها حاکم است.
 

پس آزادی فردی در این میان چه نقشی ایفا می ­کند؟ این اعتراض که متضمن نوعی داوری اخلاقی است، در طول تاریخ همواره درگیری بزرگ تفکر انسانی بوده و جنبه­ های فلسفی بسیار عمیق به خود گرفته است. (در فرهنگ اسلامی نیز درگیری ­های فکری اشاعره و معتزله درباب جبر و اختیار، از همین گونه است). حال آن که عملاً تعارضی (دست کم ظاهری) میان این دو امر وجود ندارد.
 

انسان ضمن برخورداری از آزادی فردی، در جمع رفتاری از خود بروز می ­دهد که صورتی «جامع»[7] دارد. این رفتار در عین جامعی تا از انضباط خاصی برخوردار است که می ­توان آن را با روش­های مختلف، سنجش و ارزیابی کرد.
 

دموگرافی به مطالعه­ ی این نظم در حرکات جمعیت می­ پردازد. روان­شناسی اجتماعی درصدد یافتن قوانین رفتارهای اجتماعی است و ... در هر حال، قانون اعداد بزرگ و کم و بیش بر رفتارهای جمعی انسان حاکم است.
 

تئوری دیگر، قانون حساب احتمالات[8] است. این تئوری که مبنای پیدایش روش­های نمونه ­گیری در آمار شده بود، بعدها مورد استفاده­ ی سنجش افکار و سایر رشته ­های علوم اجتماعی قرار گرفت. از آنجایی که افکار عمومی میلیون­ها انسان را نمی ­توان از طریق مصاحبه با یکایک آنان به دست آورد، سنجش افکار به کمک قانون حساب احتمالات، تئوری­های نمونه ­گیری را تکمیل کرد و مورد بهره­ برداری قرار داد.
 

آخرین تئوری که در اینجا به آن اشاره می­ شود، تئوری یا تئوری­های نگرش است. این تئوری­ها نشانگر آنند که عقیده، تابعی از نگرش افراد است که در بستری از موقعیت­های محیطی و توارث شکل می ­گیرد.

تاریخچه تحول روش های بررسی افکار عمومی
گرچه سنجش افکار عملاً در فاصله­ ی میان دو جنگ جهانی پدید آمده است، ولی باید ریشه­ های آن را در قرن هیجدهم- که در اروپا کم­کم مسأله شناخت جمعیت و شمارش نفوس مطرح شد- جست. چنان که پیش از این نیز اشاره شد، سنجش افکار در غرب زاده شد و مبانی و تکنیک­های این رشته نیز در آن سامان پرورش یافت.
 

در اواخر قرن نوزدهم با استفاده ­ی رسمی از روش نمونه­گیری که کاشف آن «کیه» جامعه ­شناس فنلاندی بود، تحقیقات شکل علمی­ تری یافت و گام اصلی برای سنجش و پژوهش در افکار عمومی برداشته شد.
 

سال 1936 را می ­توان تاریخ تولد رسمی سنجش افکار به شمار آورد. در این زمان که «روزولت» به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری امریکا معرفی شده بود. نشریه­ ی «ریدرزدایجست» عقاید 24 هزار رأی ­دهنده ­ی امریکایی را از طریق تماس تلفنی گردآوری کرد. نتیجه ­ای که به دست آمد، بیانگر آن بود که «روزولت» در این انتخابات پیروز نخواهد شد.
 

هم زمان با این نظرخواهی، «گالوپ» به کمک روش­های نمونه ­گیری با پنج ­هزار نفر امریکایی مصاحبه کرد و سپس اعلام داشت که «روزولت» برنده خواهد شد. به این ترتیب پس از برگزاری انتخابات که به پیروزی «روزولت» انجامید، برای اولین بار صحت این روش به تأیید رسید.
 

در عین حال، این واقعه نشان­ دهنده ­ی آن بود که روش­های کلاسیک اندازه ­گیری افکار عمومی، با وجود وسعت دامنه، اشتباهات زیادی دارد. البته روش­ های نوین نیز نقایصی داشت. حادثه ­ی ناگوار سال 1948 مؤید این مدعا بود. در این سال تمام نظرخواهی­ ها دلالت بر شکست «ترومن» در انتخابات داشت.
 

حال آن که درست برعکس تمام انتظارات، «ترومن» در انتخابات پیروز شد. برای نخستین بار در طول تاریخ، دست ­اندرکاران افکار عمومی شکست خوردند و به این تجربه رسیدند که هیچ­گاه نباید به سرعت، فریفته­ ی قاطعیت روش­های تحقیق شد. بلکه می­ باید، با کوشش خستگی ناپذیر به تکمیل و تصحیح آن­ها همت گماشت. از آن زمان تاکنون، تحت تأثیر تجربه ­هایی از این دست، مراکز افکار عمومی جهان کوشیده ­اند به کمک روش­های بهتر و پیشرفته ­تر پژوهش­ های خود را به واقعیت نزدیک کنند.