عظمت شأن و بلندی جایگاه حضرت زینب کبری(س) بر کسی پوشیده نیست. بانویی که همچون مادرش، فاطمه زهرا(س) و جده‏اش، خدیجه کبری(س)، صبر و شجاعت را برای جهانیان معنا کرد و در دفاع از آیین حق، نام خود را بر تارک تاریخ ثبت نمود. تاریخ اسلام شاهد صلابتها و شهامتهای مکرر این بانوی بزرگ اسلام است که با معرفت والای خود پیرامون شناخت وظایف و اتخاذ مواضع هوشمندانه در ابلاغ پیام عاشورا، به مروجان و مبلغان دین و فرهنگ درسی بزرگ داد و آنان را از زلال آموزه ‏های ناب دینی و سیرۀ عملی خاندان نبوی سیراب کرد.

سرنی در نینوا می‏ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا می‏ماند اگر زینب نبود
چهرة سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ

پشت ابری از ریا می‏ماند اگر زینب نبود
در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب

 پشت کوه فتنه جا می‏ماند اگر زینب نبود

شاید بتوان گفت که یکی از جنبه‏ های زندگی حضرت زینب(س) که در ماندگاری سیره و رفتار ایشان مؤثر بوده، مسئلۀ «پیام ‏آوری و ابلاغ رسالت عاشوراییان» است. عاشورا که خود مصداقی از انجام تکالیف دینی و عمل به دستورات الهی بود، پیام‏آوری داشت تا سیره و رفتار عاشوراییان را به گوش جهانیان برساند و حضرت زینب(س) پیام‏آور خدامحوری، عفت، بصیرت، ولایتمداری، جوانمردی و آزادگیِ عاشورا بود.

اینک نگاهی به جنبۀ پیام ‏آوری زندگی حضرت زینب(س) در زمان حادثۀ عاشورا و پس از آن خواهیم داشت.

پیام ‏آور نهضت عاشورا
عاشورا از منابع اصیل فرهنگ شیعیان و رسانه دین مبین اسلام می باشد. فرهنگ تشیع با عاشورا سخت گره خورده است. این ماندگاریِ فرهنگ عاشورا در تاریخ تشیع، مرهون تلاشها، زحمات و هدایتهای ائمۀ هدی(ع)، بزرگان و عالمان دین و مبلغان و مروجان دینی در مرحلۀ اول و کوشش ادیبان، نویسندگان، مورخین و هنرمندان در مرحلۀ دوم است.

به طور کلی می ‏توان تلاشگران عرصۀ ابلاغ پیام عاشورا را به دو دسته تقسیم کرد: دستۀ بزرگان و عالمان دین و دستۀ ادیبان و هنرمندان که هر کدام نقش تاریخی خود را به عنوان یک منبع فرهنگ‌ساز بازی کردند، به گونه ‏ای که بزرگان و عالمان دین با ترویج و تبلیغ، موشکافی و دقت عالمانه و تفحص های تاریخی خود، زوایا و جایگاه عاشورا را مدون کردند و در فضای علم و دانش عرضه نمودند. ادیبان و نویسندگان نیز در جهت بقا و انتقال پیام عاشورا اثرگذار بوده ‏اند.

ما در اینجا در صدد بیان این نکته هستیم که حضرت زینب کبری(س) علاوه بر برخورداری از دانش و علم عاشورایی، در بخش بقا و ماندگاری عاشورا، با استفاده از بالاترین متدها و روش های هنری، کوشش و تلاشی بی‏بدیل داشت. او که نخستین زیباشناس و هنرمند عاشورایی بود، در مواجهه با صحنه‏ های کربلا - که به ظاهر جز کُشتن و اسارت چیزی نداشت - بهترین پاسخ را به سؤال ابن زیاد (حاکم کوفه) داد؛ آنجا که قاتل شهدای کربلا سرمست از قدرت و پیروزی ظاهری خود، به طعنه گفت: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» یکی از ماندگارترین جملات تاریخ را با فریاد حیدرگونه چنین فرمود: «ما رَأَیتُ الا جَمیلاً؛ چیزی جز زیبایی ندیدم.»

این سخن حضرت(س) و دیگر سخنان و رفتارهای ایشان در طول مسیر اسارت، نشان از دقت نظر آن بانو و وجود یکسری اهداف و تاکتیکهای تهاجمی در مسیر پیام ‏رسانی عاشورا دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:

عملکرد پیام ‏رسان عاشورا
فردی که رسالت پیام‏رسانی را بر عهده می‏گیرد، باید از دشمن و احوالات پیرامون خود درکی مناسب و صحیح داشته باشد تا بر انتقال مفاهیم حاصل از رویدادها و تفسیر مناسب آنها به مخاطبان خاص و عام، فایق آید. حضرت زینب(س) به درستی از این ویژگی بهره ‏مند بود. در ذیل به صورتی گذرا به وقایع تاریخی عاشورا و نحوۀ برخورد حضرت زینب(س) با آنها می‏پردازیم تا این ویژگی حضرت روشن ‏تر گردد.

1. شب عاشورا و پرستاری
شب عاشورا از سخت‏ ترین شبهایی بود که بر حضرت زینب(س) گذشت؛ چراکه از قرائن و احوالات آن شب، روز عاشورا و حوادث پیرامون آن را پیش ‏بینی می‏کرد. در آن شب، هنگامی که امام حسین(ع) اشعاری در وصف دنیا زمزمه می ‏فرمود، حضرت زینب(س) آن اشعار را شنیده و بی ‏تابی می‏ کرد، امام به ایشان فرمود: «یَا أُخَی'َةُ لَا یُذ'هِبَن'َ حِلمَکِ الش'َی'طَانُ ... ات'َقِی الل'َهَ وَ تَعَز'َی' بِعَزَاءِ الل'َهِ؛ خواهرم! [پس از شهادت من] شیطان صبر تو را نبرد... از خدا پروا کن و با آن شکیبایى که خدا بهره ‏ات ساخته، بردبارى کن.»

در اینجا حضرت زینب(س) به وظیفۀ اصلی خود آگاهی پیدا کرد و مشغول پرستاری از امام سجاد(ع) شد که سخت بیمار بود. حضرت(ع) به خوبی می ‏دانست که رسالتش آغاز شده است.

2. واکنش به وقایع از لحظۀ آغاز اسارت
عمر سعد ملعون عصر روز یازدهم محرم سال 61ق لشکر منحوس خود را به سوی کوفه حرکت داده، دستور داد کاروان دختران، خواهران و کودکان امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) را با لشکر همراه سازند. هنگامی که حضرت زینب(س) پیکر بی‏ جان برادرش حسین(ع) را مشاهده کرد که دفن نشده است، فریاد زد: «یَا مُحَم'َدَاه'! یَا مُحَم'َدَاه'! صَل'َى عَلَی'کَ مَلَائِکَةُ الس'َمَاءِ هَذَا ال'حُسَی'نُ بِال'عَرَاءِ، مُرَم'َلٌ بِالد'ِمَاءِ، مُقَط'َعُ ال'أَع'ضَاءِ. یَا مُحَم'َدَاه'! وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُر'ِی'َتُکَ مَق'تَلَةً تَس'فِی عَلَی'هِم' رِیحُ الص'َبَا؛ یا محمد! یا محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد. این حسین توست که بر صحرا افتاده است، در حالی که به خون خود آغشته و اعضای بدنش قطعه قطعه شده است. ای محمد! دخترانت به اسارت گرفته شده و ذریه‏ ات کشته شده ‏اند و باد صبا بر بدن های [برهنه و نازنین] آنان می‏ وزد.»

در این صحنه، حضرت زینب(س) با واقع نمایی، اختصاصی‏ سازی، ایجاد حساسیت و واکنش به وقایع اتفاق افتاده، دوست و دشمن را متوجه مصایب اهل‏بیت و ظلم هایی کرد که بر ایشان روا داشته بودند.

3. رسوا نمودن یزیدیان در کوفه
در محرم الحرام سال 61ق اسرای اهل‏بیت(ع) را بر شتران بدون جهاز سوار و در حالی که گریه و ناله می‏کردند، وارد شهر کوفه ساختند. مردم برای تماشای آنان از منازل خود خارج شده بودند که رسالت حضرت زینب(س) به شکلی پررنگ‏تر نمایان شد. آن حضرت چنان خطبه ‏ای خواند که موجب حیرت مردم شد و دل و دستهای آنان به لرزه افتاد. پیرمردی که اشک محاسنش را تر کرده بود، صدا بر آورد که:
کُهُولُهُم' خَی'رُ ال'کُهُولِ وَ نَس'لُهُم'
إِذَا عُد'َ نَس'لٌ لَا یَخِیبُ وَ لَا یَخ'زَى‏

«پیرانشان بهترین پیران و نسلشان بهترین نسلها هستند و هیچ گاه خوار و هلاک نمی‏شوند.»

هنگامی که می ‏خواستند اسرا را وارد دارالامارة عبیدالله بن زیاد ملعون کنند، حضرت زینب(س) لباس های کهنه و بی‏ارزشی پوشید تا ناشناس بماند و به کنیزان و خدمتکارانش دستور داد که دور او بنشینند تا به صورت گمنام میان ایشان باشد؛ ولی ابن زیاد ملعون که می‏خواست به زعم خود او را رسوا و نامش را فاش کند، سه بار پرسید: این ناشناس کیست؟

یکی از کنیزان حضرت زینب(س) برخاست و گفت: این زینب، دختر فاطمه(س) است.
وقتی ابن زیاد او را شناخت، گفت: «ال'حَم'دُ لِل'َهِ ال'َذِی فَضَحَکُم' وَ قَتَلَکُم' وَ أَک'ذَبَ أُح'دُوثَتَکُم‏؛ سپاس خدایی را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان داد که حرفهای تان دروغی بیش نبوده است.»

حضرت زینب(س) پاسخ داد: «ال'حَم'دُ لِل'َهِ ال'َذِی أَک'رَمَنَا بِنَبِی'ِهِ مُحَم'َدٍ وَ طَه'َرَنَا مِنَ الر'ِج'سِ تَط'هِیراً وَ إِن'َمَا یَف'تَضِحُ ال'فَاسِقُ وَ یَک'ذِبُ ال'فَاجِرُ وَ هُوَ غَی'رُنَا وَ ال'حَم'دُ لِل'َهِ؛ سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش محمد کرامت داد و از پلیدیها پاک گرداند؛ همانا فاسق رسوا می‏گردد و فاجر دروغ می‏گوید و آن، ما نیستیم؛ و خدا را سپاس.»

ابن زیاد گفت: کار خدا را با برادر و اهل‏بیت خود چگونه دیدی؟ حضرت زینب(س) پاسخ داد: «کَتَبَ الل'َهُ عَلَی'هِمُ ال'قَت'لَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِم' وَ سَیَج'مَعُ الل'َهُ بَی'نَکَ وَ بَی'نَهُم' فَتُحَاج'ُونَ إِلَی'هِ وَ تَخ'تَصِمُونَ عِن'دَهُ؛ آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود، پس به سوی آرامگاه خود شتافتند. به زودی خداوند میان تو و آنان جمع کرده، آنان با تو مخاصمه و محاجه خواهند کرد.»

ابن زیاد عصبانی شد و گفت: خداوند دل مرا از جانب خاندان طغیانگر و سرکش تو شفا داد و آسود. زینب(س) فرمود: «لَعَم'رِی لَقَد' قَتَل'تَ کَه'لِی وَ أَبَد'تَ أَه'لِی وَ قَطَع'تَ فَر'عِی وَ اج'تَثَث'تَ أَص'لِی فَإِن' یَش'فِکَ هَذَا فَقَدِ اش'تَفَی'تَ؛ به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را کشتی، شاخه‏ هایم را بریدی و ریشه ‏ام را برکندی. اگر این شفای توست، پس شفا یافتی.»

حضرت زینب(س) در این مجلس با نام خدا و اتصال به منبع وحی الهی و بر پایۀ حق، به صورت روشنگرانه با هشدار و موعظة صریح، قاطع، مناسب و مقتضی حال، با واقع نمایی، حساب‌شده و سنجیده، بدون ادای احترام به ابن زیاد، با برجسته کردن کمالات، برگشت به گذشته و ذکر مناقب اهل‏بیت پیامبر باعث عصبانیت ابن زیاد و شکستن اقتدار وی و جلوگیری از سوءاستفادة او از واقعة عاشورا شد.

4. اعلان شناعت عمل یزید در مجلس شام
هنگامی که خاندان نبوت(ع) به شام رسیدند، یزید بزرگان را دعوت کرد و با حضور آنان جلسه‏ ای عمومی ترتیب داد، سپس دستور داد کاروان اسرا را وارد قصر کنند. هنگامی که اهل‏بیت در آن مجلس حاضر شدند، در موارد متعددی حضرت زینب(س) در نهایت شجاعت و عظمت، یزیدیان را رسوا نمود و حاضران را از اقدام ظالمانۀ حکومت اموی مطلع ساخت، به طوری که بارها موجب خشم و غضب یزید شد.

مردی بنی‏تمیمی از اهل کوفه چنین می ‏گوید: سر مطهر امام حسین(ع) مقابل یزید، داخل تشتی گذارده شده بود. یزید چوبی به دست داشت و با آن به دندان های مطهر امام می ‏زد و می ‏گفت: کاش بزرگان بنی امیه ـ که در جنگ بدر کشته شدند ـ حاضر بودند و می ‏دیدند که من چگونه انتقام ایشان را از فرزندان قاتلانشان گرفتم...

در این هنگام حضرت زینب(س) برخاست و ضمن خطبه‏ ای غر'اء فرمود: «... فَمَه'لًا مَه'لًا لَا تَطِش' جَه'لًا أَنَسِیتَ قَو'لَ الل'َهِ عَز'َ وَ جَل'َ: وَ لا یَح'سَبَن'َ ال'َذِینَ کَفَرُوا أَن'َما نُم'لِی لَهُم' خَی'رٌ لِأَن'فُسِهِم' إِن'َما نُم'لِی لَهُم' لِیَز'دادُوا إِث'ماً وَ لَهُم' عَذابٌ مُهِینٌ؛ اندکی آهسته ‏تر! به جهل و نادانی اتکا مکن، آیا کلام خدای تعالی را فراموش کرده ‏ای که فرمود: آنان که به راه کفر رفتند، گمان نکنند مهلتی که به آنان می‏ دهیم، به حال آنان بهتر خواهد بود؛ بلکه مهلت [را برای امتحان] می‏ دهیم تا بر سرکشی بیفزایند و آنان را عذابی است خوار [و ذلیل] کننده؟»

و در ادامه فرمود: «أَمِنَ ال'عَد'لِ یَا اب'نَ الط'ُلَقَاءِ تَخ'دِیرُکَ حَرَائِرَکَ وَ إِمَاءَکَ وَ سَو'قُکَ بَنَاتِ رَسُولِ الل'َهِ سَبَایَا قَد' هَتَک'تَ سُتُورَهُن'َ وَ أَب'دَی'تَ وُجُوهَهُن'َ تَح'دُو بِهِن'َ ال'أَع'دَاءُ مِن' بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ ای پسر آزاد شدگان [توسط جد' بزرگ ما!] آیا از عدل است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران رسول خدا را اسیر کرده و از شهری به شهر دیگر ببری؟ در حالی که پرده حجاب آنان را دریده و صورت های شان را آشکار ساخته‌ای تا دشمنان آنان را ببینند.»

حضرت زینب(س) در مجلس یزید با عدم احترام به او و ایراد خطبه ‏ای که با داشتن خصوصیاتی همچون فصاحت و بلاغت و پرخاشگری، و ذکر مناقب اهل‏بیت(ع) و برگشت به گذشته که به مسلمان شدن پدر و جد یزید توسط رسول اکرم اشاره فرمود، باعث سکوت یزید، رسوایی بنی‏امیه و بیداری وجدان های خفتة مردم و جامعة خفقان ‏زدة شام شد که در ظلمت جهالت از اسلام دور نگاه داشته شده بودند و با پاسخ کوبنده و شجاعانه، تأثیر شگرفی بر آنان گذاشت، به طوری که صدای گریه از زن و مرد، پیر و جوان اهل مجلس بلند شد.

این خطبه شناعت عمل یزید را آشکار ساخت و او را نه تنها در بزمی که آراسته بود؛ بلکه در برابر نمایندگان دیگر کشورها، مردم شام، زنان حرم‏سرای خویش و تاریخ بشریت شرمسار کرد، بدان سان که ناچار شد مسئولیت این فاجعة خونبار را بر دوش ابن زیاد انداخته، بگوید: «لَعَنَ الل'َهُ اب'نَ مَر'جَانَةَ؛ خدا ابن مرجانه (عبیدالله بن زیاد) را لعنت کند.»

بر اثر خطبة غر'ای حضرت زینب(س) به بانوان حرم حسینی اجازة نوحه و غمگساری داده شد و مجالس حسینی در مقر' خلافت قاتلان شهدای کربلا آغاز گردید و خطبه‏ های آتشین اهل حرم از جمله: ام کلثوم، فاطمه و امام سجاد(ع) بیش از پیش، پرده از جنایات یزید و یزیدیان برداشت، تا آنجا که حتی زنان خاندان ابوسفیان نیز بر کشته ‏های نهضت حسینی گریستند و یزید مصلحت را در آن دید که اسیران را با احترام به مدینه رهسپار کند تا بیش از آن شاهد شعله ‏ور شدن آتش های زیر خاکستر در جامعه نگردد.

5. حضرت زینب(س) در مدینة النبی(ص)
پس از بازگشت کاروان اسرای کربلا به مدینه، عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب(س) از شهادت دو فرزندش؛ «محمد» و «عون» در رکاب امام حسین(ع) آگاه شد و برای آنان مجلس سوگواری بر پا کرد و گفت: «خداوند را بر (فیض) شهادت امام حسین(ع) شکرگذارم. اگر خود نتوانستم در رکاب آن حضرت باشم، دو فرزندم در خدمتش بودند. آنچه مرا در شهادت فرزندانم آرام می‏کند، این است که در رکاب برادرم و پسرعمویم شهید شده‏ و او را یاری کرده ‏اند و در مصیبت ها همراه و همدرد او بوده ‏اند.»

حضرت زینب(س) در مدینه نیز خطبه ‏ای ایراد فرمود که در آن مردم را به قیام برای خونخواهی شهدای کربلا دعوت کرد. وقتی حاکم مدینه مطلع شد، به یزید نامه نوشت و مطلب را چنین به اطلاع او رساند: «همانا که وجود او (زینب(س)) در میان مردم مدینه اذهان را می ‏آشوبد. او زنی سخنور، عاقل و خردمند است و عزم کرده تا با هوادارانش انتقام خون حسین را بگیرد.»

یزید به او دستور داد میان حضرت زینب(س) و مردم مدینه جدایی بیندازد. او نیز به آن حضرت(س) اعلام کرد که از مدینه خارج شود و در هر جای دیگری که مایل است، زندگی کند.

حضرت زینب(س) به ناچار مدینه را در روزهای پایانی ذی ‏الحجه سال 61ق، در حالی که هنوز یک سال از شهادت برادرش نگذشته بود، به همراه دو دخترش (فاطمه و سکینه) ترک کرد و طبق اختلاف نظر مورخان، به شام یا مصر روانه شد و سرانجام در پانزدهم ماه رجب سال 62ق به جوار حق شتافت.